چوب خدا
این روزا حس میکنم خدا منو فراموش نکرده؛ بعد اینکه همه فهمیدن جاری چجور آدمیه و همه کثیف کاریاش رو شد یه اتفاق دیگه ام افتاد
شوهرمو از ریاست برداشتن😶 همینجوری یهویی در عرض دو سه روز این اتفاق افتاد یه مدیر جدید اومد و گفت تو دیگه رییس نیستی، شوهرم حالش خیلی بد بود خیلی چون هم خیلی با سواد هم تو کارش تکه و حسابی کارشو بلده؛ من همش دلداریش دادم تا یکم اروم تر شه و خودشم بهم گفت الهام اگه تو نبودی من حتما سکته کرده بودم
اون روزایی که شوهرم اذیتم میکرد همش دعا میکردم خدایا این ادم چجوری داره زور میگه ظلم میکنه به من یکی مثل خودشو بالاسرش بزار و حالا این اتفاق افتاد و شوهرم مورد ظلم و زور قرار گرفت؛ راستش نه خوشحالم نه ناراحت ولی واسم عجیبه که شوهرم اصلا خودشو مقصر نمیدونه و همیشه میگه چرا اینجوری شد منکه هرگز مغرور نشدم فخر فروشی نکردم( بارها به من گفته که من رئیسم و فلان قدر ادم زیر دستم کار میکنن و .... پس تو حق نداری حرف بزنی؛ اگه این حرف و این رفتار غرور نیس پس چیه؟)
راستی دستشم مثل مال من بی حس میشه دقیقا همون دست
خیلی عجیبه واسم و این اتفاقا منو به فکر انداخته واقعا ما آدما خیلی باید مواظب حرفا و رفتارامون باشیم چون اگه بدی کنیم صددرصد تاوان میدیم
میگم اگه خدا با شوهرم اینجوری کرد و حالا الله و اعلم که ادامه اش چی قرار سرش بیاد ( اصلا خودشو مقصر نمیدونه و مطمئنم تا وقتی که نفهمه خطاکاره این جریانا ادامه داره چون من هرگز حلالش نکردم و نمیکنم) با این تفاسیر قرار سر جاری چی بیاد؟ اون زن کثیفترین آدمیه که تو عمرم دیدم و هروقت به کاراش و حرفاش فک میکنم مغزم سوت میکشه
دیروز روز پدر بود چون امتحان دارم و درس میخونم نیم ساعت رفتم خونه پدرشوهر و برگشتم و اونو اونجا دیدم دقیقا مثل قبل شده و انگار نه انگار که ذات کثیفش واسه همه رو شده یه انسان چقد میتونه پررو باشه بی حیا باشه
این روزا خیلی خیلی آرومم چون مطمئن شدم خدا ظلم هایی که در حقم شده رو میدیده و مطمئنم تقاص همه شبایی که قلبم داشت میترکید و کاملا احساس بی چارگی میکردم و پس میدن همشون پس میدن🙃 تنها چیزی که آرومم کرده همینه
ولی خیلی جالب که این اتفاقا از وقتی شرو شد که من از درون حس کردم تغییر کردم عاقل شدم بزرگ شدم و دیگه خودمو دوس دارم دیگه خودمو سرزنش نمیکنم
خدایا یعنی دلیل همه این سختیایی که کشیدم این بود که بزرگ شم؟ همیشه خیلی میترسیدم ازینکه دلیل این عذابام تاوان یه دل باشه دلی که من شکستم
خدایا منو ببین، کمکم کن و به آدمایی که اذیتم کردن خودت جواب بده چون من هرگز حلال نمیکنم نه این دنیا نه دنیای دیگه
هرگز نتونستم به شوهرم بگم که چرا این اتفاقا واسش افتاده هرگز نمیتونم به آدما از ضعیفترین نقطشون ضربه بزنم یا تو ناراحتترین حالشون خوشحالی کنم حتی اگه درحقم بدی کرده باشن شوهرم تو این روزای سختش منو داره که دلداریش میدم بغلش میکنم و میبوسمش ( خدا شاهده که اصلا واسه این اتفاق خوشحال نشدم ) ولی من تو روزای سختم خیلی تنها بودم و کسی رو نداشتم؛ تنهایی تو غم و ناراحتیم دستو پا زدم و دستم و گذاشتم رو قلبم که آروم باش همش میگذره تموم میشه
خدایا حلال نکردم و هرگز نمیکنم به خودت سپردم؛ چوب خدا صدا نداره ولی اگه بخوره بدجوری درد داره ازت میخوام این دردو بچشن تکتکشون .....