بازم دعوا
امروز عصرشوهرم خواب بود منم وسوسه شدم گوشیشو بگردم که کاش اینکارونمیکردم قبلا تصادفی یه پیام دیدم از دانشجوهای دختر که گفته بود استاد یجوری باهام رفتار میکنی همه حسادت میکنن اونموقع حامله بودم اونم ماه اخر وای که چه حالی شدم بهش گفتم این چیه فوری پاک کردو نذاشت کامل بخونم بعدم اسم دیوونه روم گذاشت و من ازون روز حساس شدم گوشیشو هی کنترل میکردم دیدم بله دختره همش با شوهرم درد دل میکنه و اسم کوچیک شوهرم با طراحی نوشته و واسش فرستاده اینم گذاشته پروفایلش و خلاصه با کلی بحث و دعوا و اینا باهاش دیگه حرف نزد البته ظاهرا چون واقعا دیگه بهش اعتماد ندارم و جمله ای که گفت بیشتر منو سوزوند که داری تهمت میزنی و از خدا بترس الان واقعا خنده ام میگیره بهش فک میکنم
اما اینار چی شد... اینبار عکس نامزد سابقشو تو گوشیش دیدم و بهش گفتم اونم طبق معمول انکار کردو بعدم رفت پاک کردم اخرم باز اسم دیوونه روم گذاشت وگفت اصلا اون عکس نامزد قبلیم نیست و تو کلا ادم مریضی هستی یه خوره ای که افتادی تو زندگیم و چهار سال دارم عذاب میکشم و جمله معروف تو بهم تهمت میزنی و ازخدا بترس
واقعا همینجوری نگاش کردم و چی میتونم بگم به این همه پررویی واقعا خدا حق داره تو قیامت زبون ادمارو ببنده چون همچین ادمایی خدارم شرمنده میکنن
دارم فک میکنم رسما بهم خیانت شده ینی اینم تو زندگی تجربه کردم و منی که ادعا میکردم خیانتو هرگز نمیبخشم هنوزم با وجود این اتفاقا جرات ندارم پسرمو ترک کنم
خیانت دیدن حس عجیبی یهو گر گرفته میشم و یه سردرد وحشتناک و یه حس چندش از خودم که خاک توسرت نباید بچه میاوردی به این زودی تا میتونستی طلاق بگیری
ولی اخه الان دارم به پسرم نگاه میکنم اروم خوابیده من چجوری ترکش کنم اون داغون میشه گناه اون چیه که ضربه به این بزدگی بخوره
راستش الان خیلی ارومم خیلی چون شوهرم تو قلبم جا نداره خیلی وقته .. دیگه توهینا و تهدیداش اصلا ناراحتم نمیکنه عصبی م نمیکنه واقعا در عجبم واسه اینهمه ارامشم
پسر قشنگم زود زود بزرگ شو و پدرتو بشناس منو بشناس عزیزم هرگز ترکت نمیکنم هراتفاقی بیوفته تنهات نمیزارم به من تکیه کن من عاشقانه دوست دارم تنها دارایی من تنها موجود زندگی من . خیلی زود دوتامونو نجات میدم ازینجا میریم فقط بزار مستقل شم بزاربه هدفمون برسیم اونوقت توام بزرگ میشی و دوتایی میریم دیگه بابات نمیتونه بگه بچه مال منه برو هرجهنمی میری
راستش وقتی پسرم دنیا اومد شوهرم پیشم نبود وقتی اومد حتی پسرمونو نگاه نکرد حال منو نپرسید ازینکه خونواده شدیم خوشحال نشد وقتی از بیمارستان مرخص شدیم پیشمون نبود اولین شبی که تورو اوردیم خونه گفت ببین الهام این پسر منه مال تو نیست یادت نره وقتی مریض میشی هیچوقت کنارمون نیست من تورو تنهایی میبرم دکتر تنهایی کنارتم همیشه ام کنارت میمونم قول میدم
اعتراف میکنم اشتباه کردم بهش گفتم چرا عکس نامزد قبلیت تو گوشیته... من ازادی پیدا کردم و دیگه کاری بهم نداره و محدودم نمیکنه حالا با اینکارم احتمال داره لج کنه و دوباره بهم زور بگه و محدودم کنه الان فقط واسه اون ناراحتم من باید ظاهر اروم این زندگیرو حفظ کنم بخاطر خودم و پسرم
راستش بعضی وقتا یجوری محبت میکنه که یادم میره این همون ادم دروغگو و خائن که زندگیمو نابود کرده .. ولی دیگه تکرار نمیکنم فقط تمرکز میکنم رو هدفم
به امید روزای خوب به امید موفقیتم ... این روزا میگذره الهام قوی باش الان وقت جنگ تو پسر کوچولوتو داری .